بهنود خانبهنود خان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
بهناز خاتونبهناز خاتون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

✿زندگي ما✿

اندر احوالات جدید ما

1392/4/26 15:23
نویسنده : مامان مريم
1,049 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز بهنازم 2 ماهه و بهنود خان 1 سال و شش ماهه شده

حالا دیگه بهنود واقعا بزرگ تر شده مثلا دوست داره جلو تر از من راه بره و نمیذاره دستش رو بگیرم جالب اینه که اصلا از اینکه منو گم کنه ترسی نداره , سیب زمینی های سرخ شده ش (غذای موروثی مورد علاقه خاندان نبی پور) رو شخصا با چنگالش بر میداره و میگه مامان تیِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِــــــــــــــز (تیز حالتی که شما سس رو روی چیزی میریزید ) و تا سس نریزه نمیخوره , هنوز دست از سر بهناز برنداشته و روزی هزار بار میبوسش و تازگیا یاد گرفته انگشتش رو میکنه تو دهن نونو و میگه آگوووووو

گاهی هم کنجکاویش گل میکنه و گوشش یا چشمش رو مورد بررسی قرار میده ! و البته کار جدید و بسیار بسیار مورد علاقه ش , کنکاش در کشوی آچار و پیچ گوشتی های باباشه !!! شاید باورتون نشه اما روزی ده بار من این کشو رو مرتب میکنم دوباره همه رو میاره بیرون و میشینه با خودش بازی میکنه

دیکشنری جدید بهنود:

ادو  بدی = الله اکبر (که شامل اذان , مهر , جانماز و سایر متعلقات نماز میشه)

قلی = قلک ( توش همه چی پیدا میشه جز پول , بیشتر کلید های گم شده اونجا یافت میشه)

گوگولی = از تبار قوقولی ها , خروس

بوووول= پول

دی دی = سی دی

دوووووووووووو= همه ی نوشیدنی های موجود در سفره مثل دلستر , نوشابه و...

آب باده= یه وقتایی معنی آب بده داره یه وقتایی هم آب بازی

و خیلی کلمات دیگه که همشون رو ضبط کردم تا یادم نره !

و اما بهنازم

امروز با مامان فاطمه رفتیم واکسن دو ماهگی ش رو زدیم دو تا آمپول به پاهای کوچولوش زدن من که نتونستم برم تو اتاق اما از صدای گریه ش خیلی عذاب کشیدم الانم عشقم مثل عروسک خوابیده

امیدوارم خدا پشت و پناهشون باشه و عاقبت بخیر شن

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

راضیه
28 تیر 92 0:19
الهی فداتون بشم هر بار عکسا رو میبینم دلم میخواد دوباره همدیگه رو ببینیم از طرف من ببوسشون
راحیل
28 تیر 92 0:25
عزیزم خدا واقعا پشت و پناهشون باشه ولی منتظر کارای خطر ناک بهنود باش بچه خواهر من با میخ راه میرفت که یهو افتاد و میخ رفت تو لپش کلی درد کشید بدبخت
ببخشید اینو گفتم تا بیشتر مواظبش باشی

مرسی اره خودمم نگران این موضوع هستم واسه همینم لوازم خطری رو جمع کردم
الناز سیندرلا
8 مرداد 92 16:28
خداپشت وپناهشون باشه
الهام
13 مرداد 92 15:06
سلام مریم جون مبارکههههههههههه چقدر نازن نی نی هات

وبلاگتو اتفاقی پیدا کردم خیلی خوشحال شدم دیگه رسما تبدیل شدی به یه مامانه گرفتار
منو یادته ؟؟؟؟؟؟؟ کلوپ خانمای مشهدی

وقتی بهنود رو حامله بودی همو دیدیم
منم الان تو دلم نی نی دارم پسرم مهر به دنیا میاد
به وبلاگم سر بزن خوشحال می شم


الهام جووووون خوبی عزیزم
خیلی خوشحال شدم ایشالا دوباره ببینمت
مامان رادمان
7 شهریور 92 17:03
سلام مامان مهربون. دست مریضاد .خسته نباشی عزیزم خدا قوت. داشتن یک روز مثل شما تصورش هم واسم سخته.... بس من تنبلم. البته هزار ما شا الله دارن بچه هات عزیزم. خوشحال میشم به پسرم سر بزنین. منتظرتونم
حامی
11 شهریور 92 23:56
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا… خدا در مکان های دور از انتظار به دست افرادی دور از انتظار و در مواقعی تصور ناپذیر معجزات خود را به انجام می رساند. برای آن مهربانِ توانا ، غیرممکن وجود ندارد … همیشه ، همیشه و همیشه امیدی هست … روزهایتان پر از امید و شادی