***بهناز عزیزم تولدت مبارک***
دخترک کوچک و دوست داشتنی من :
امروز روز تولدته ... روز خاطره ای و بیاد موندنی برای خانواده ی سه نفره ما که دیگه رسما داشت تبدیل به یک خانواده ی چهار نفره می شد ...
سه سال از اون روز خاطره ای گذشت , روزی که با صدای بلند جیغ های نوزاد کوچکم شروع شده بود , کمی بعد از بدست اوردن هوشیاریم عروسک کوچولویی رو نشونم دادن ...تنها چیزی که حس کردم شباهت عجیبی بود که با بهنود داشت ... درست مثل اینکه بهنود رو ظریف تر و دخترانه تر نقاشی کرده باشن...
ورودش به خونه رنگ و بوی دیگه ای داده بود , برآورده کردن نیاز های نوزاد تازه وارد از یکسو و تلاش های بهنود یکسال و نیمه برای کشف موجود کوچولوی متحرک از سوی دیگه حسابی درگیرم کرده بود .
زحمت روزها و ماههای بعدی هم کمتر از روزهای اول نبود , شروع راه رفتن ها و کنجکاوی های بهنود همراه با بزرگتر شدن بهناز از یک طرف و پایان مرخصی و برگشت به اداره از طرف دیگه رسماً معنای سختی رو برام عوض کرده بود .
توضیح اینکه چقدر مدیریت زندگی و کارهای همزمانی که روی دوشم افتاده بود سنگین و طاقت فرسا بود , کار آسونی نیست اما همیشه شکرگزار خداوند هستم که آنقدر توان و انرژی در درونم گذاشته بود که بتونم با حس خستگی و ناتوانی مبارزه کنم و قوی تر از قبل در زندگی مدیریت کنم طوری که وقتی خاطراتم رو مرور میکنم رضایتمند باشم ...
البته حضور همیشگی مادر و خواهرانم و پرستار فوق العاده مهربون بچه ها و کمک های دلسوزانه شون قابل انکار نیست و من تا آخر عمر مدیون محبت ها و فداکاری هاشون هستم.
اما سخت یا آسون سه سال خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم گذشت و تجربه نشونم داد که هیچ سختی و زحمتی بدون مزد نخواهد موند ...
سختی ها جاش رو به راحتی ها و لذت ها داد و با بزرگتر شدن بچه ها لذت های متفاوتی رو تجربه کردم , از متحد شدن بچه ها گرفته تا بازی های کودکانه و کمک کردن های کوچک شون به نیت خوشحال کردن من (که البته بیشتر تولید زحمت میکنه )و حالا یعنی این روزهای بهاری که بچه ها اولین روزهای رفتن به مهد کودک رو تجربه میکنن من هم طعم جدیدی از لذت رو تجربه میکنم ... شنیدن آوازهای قشنگ , توضیح مفهوم نقاشی های پر انرژی و بازی کردنای جدید که نشان از بزرگتر شدنشون داره , تجربه های زیبا و جدید منه ...
کلمات نمیتونن حق مطلب برای بیان احساسات مادرانه ام رو داشته باشن اما مرحم کوچکی برای بیان عشق ورزی های من خواهد بود ...
بهناز عزیزم با تمام وجودم دوستت دارم و سالروز آمدنت به زندگی مون تبریک میگم
عسل مامان امیدوارم عاقبت بخیر باشی و از زندگی ت لذت فراوان ببری...