حياط م آرزوست...
چقدر دلم براي گذشته تنگ شده
براي حياط مان ، حوض سنگي وسط باغچه و خاك بازي
براي مهماني هاي سر زده براي سفره هاي بدون رنگ و لعاب اما پر عطر و خورشت و مرغ هاي خوشمزه اي كه وسط سفره ها جا خوش كرده بود
خوب يادم هست ظهر ها براي فرار از خواب اجباري به گوشه اي از حياط كنار جوجه هاي رنگي كه حيوان خانگي مان محسوب ميشدند پناه مي برديم و تا غروب مشغول بوديم...
بيل هايي كه به خاك حياط ميزديم و بخيالمان گل ميكاشتيم و آب تني هايمان در حوض كوچك ...
نميدانم كودكانم براي فرزندانشان چه خاطراتي از كودكي شان خواهند گفت !فقط ميدانم اين كودكان معصوم
عجيب قرباني تهاجم فرهنگها و سياست ها شدند.
محكوم به تنهايي ، به خانه هايي كوچك و بدون حياط ، به بكن نكن هاي اجباري و..........
اندكي پيشنهاد:
- اجباري بودن ساخت و ساز هاي جديد با تراكم كمتر و عرصه ي بيشتر جهت ايجاد مكاني بنام حياط نه پاركينگ