بهنود خانبهنود خان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
بهناز خاتونبهناز خاتون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

✿زندگي ما✿

بوی عیدی/ بوی توپ / بوی کاغذ رنگی با اینا زمستون رو سر میکنم

1392/12/11 12:46
نویسنده : مامان مريم
1,456 بازدید
اشتراک گذاری

 

یاد گذشته افتادم

زمان زیادی نگذشته بود اما برای من حال و هوای اون روزا داره تبدیل به خاطره میشه

آماده شدن برای نوروز

تلاشی که برای مرتب نشون دادن سبزه های کج وکوله ی عید , با بستن روبان قرمز دورش میکردیم

پیدا کردن سنجد و سماق از میون دار و دواهای مامان و جور کردن سکه های بزرگ و کوچیک سفید و زرد از جیب بابا

بوی سمنوی تازه پخته شده که البته یکمی دل آدم رو میزد

تنگ و ماهی قرمز و تخم مرغ هایی که با آبرنگ طراحی شده بود

رفتن حموم اجباری قبل سال تحویل و پوشیدن لباس های نو

لباسهایی که حتما باید روزای آخر اسفند میخریدی و دقیقا قبل از سال تحویل میپوشیدی

نشستن سر سفره و روبوسی های بعد تحویل سال

عیدی های لای قرآن

عید دیدنی های بی ریا و عیدی های فراوون !

اون روزا نه خبری از میز های رنگارنگ هفت سین بود و نه ظرفهای گرون قیمت هفت سین

اون روزا نوروز واقعا نو روز بود 

نمیتونم بگم که چقدر دلم برای اون روزای قشنگ تنگ شده ولی این عهد رو باخودم میبندم که این رسوم زیبا رو حتما برای فرزندام زنده نگه دارم !

پسندها (1)

نظرات (6)

شبنم
27 بهمن 92 13:39
راست میگی مریم جون،راستی راستی بوی عید داره میاد مردم برای بچه هاشون خرید می کنن و خیابونا و مغازه ها حال و هوای اسفندی گرفته،دلم لک زده برای عیدای بچگی،خونه مادربزرگم و ناهار روز عید، یادش بخیر فکر می کردیم ما همیشه همون قدری می مونیم،اما نه همه داریم نوبت به نوبت جای همدیگه رو می گیریم
مامان مريم
پاسخ
یادش بخیر فکر می کردیم ما همیشه همون قدری می مونیم دقیقا همینطوره شبنم جون برای من که همه چی مثل یه فیلم داره رد میشه ایمیل میدم بخون
مرضیه مامان آنیتا
29 بهمن 92 23:58
چه خوب توصیف کردی,کاملا باهات موافقم
مامان روژینا
30 بهمن 92 13:05
من که عاشق عیدمبرای بهنود و بهناز قشنگم
مامان رادمان
3 اسفند 92 11:14
سلام مامان گرفتار عزیز.هزار ماشاالله به بچه های گلت.از طرف من این خوشکلا رو ببوس خانمی.راستی عکس جدید رادمان رو گذاشتم . خوشحال میشم به ما سز بزنین.
مامان رادمان
11 اسفند 92 13:59
آره یادش به خبر.چه روزایی بود ...کاش میشد یرگردیم به دنیای کودکی.....راستی اون همه صفا و یکرنگی کجا رفت !!!!!
شهناز جون
15 اردیبهشت 93 14:40
الهی چقد نازه ایشالله خدا حفظش کنه به من هم سری بزن عزیزم
مامان مريم
پاسخ
لطف داری حتما میام