اغما
اپیزود ۱:
در حالت عجیبی مثل اغما فرو رفته ام...
اپیزود 2:
در آشپزخانه بهنود در حال ریختن برنج ها روی فرش است و با لذت عجیبی روی دانه های برنج راه میرود و خوشحال از چسبیدن دانه ها به پایش به اتاق های دیگر میرود .
اپیزود 3:
درست در همان زمان در گوشه ی دیگر خانه بهناز پرتقالی که برای خودم پوست کنده بودم و فراموش کرده بودم بخورم را برای تسکین درد دندان های نیش زده اش له کرده و به لباس و فرش و مبلهای اطرافش میمالد و خوشحال از آزادی بی مرزش به من نگاه میکند و بلند میخندد !
نه اینکه نتوانم ! نمیخواهم از اغما بیرون بیایم!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی