بهنود خانبهنود خان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
بهناز خاتونبهناز خاتون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

✿زندگي ما✿

خاطره ی یک روز بیاد ماندنی دیگر

  به نام بهترین , هدیه دهندگان که بی دریغ نعماتش را نثار ما می کند باشد که توانایی شکر گذاری این بخشایشش را نیز به ما عطا فرماید خواستم خاطره روزی را برای دختر گلم نگارش کنم که خداوند نعمتش را برما برای دومین بار ارزانی داشت و نور چشمی زیبا هم جنس دختر اشرف مخلوقات محمد مصطفی و الگویش فاطمه زهرا به ما عنایت فرمود . ماجرا از صبح روز سه شنبه 24/02/1392 شروع شد , اون روز صبح ما با صدای دادش بهنود که چند وقتی بود در اتاق جداگانه به تنهایی می خوابید از خواب بیدار شدیم گویی این طفل معصوم مارا از آمدن خواهر گلش خبر می داد  , چون مامان کمی درد داشت ولی ما اصلا باورمان نمی شد که این درد , درد زایمانه چون ما انت...
25 ارديبهشت 1392

خاطره روز بیاد ماندنی

با نام و یاد اعطا کننده رحمات و برکات و بنام بخشایشگر هدایای به راستی ارزشمند پسرم لازم دیدم چند خطی از پر برکت ترین روز زندگی مون جهت به یادگار ماندن نگارش کنم تا هیچوقت این تحول بزرگ از ذهنمون فراموش نشه . بعد از ظهر روز 90/10/26 بود ما ظهر خونه بابایی و مامان فاطمه بودیم ؛ مامان یکم درد داشت ولی اصلا فکر نمی کرد که این دردها در زدن آقا بهنوده بعد از چند ساعت که اومدیم خونه مامان از دکترش سوال کرد و متوجه شد که باید بره بیمارستان ما هم وسائل را برداشتیم و ساعت پنج و نیم از خونه راه افتادیم اونجا که رفتیم به مامان گفتن که خوب موقعی اومدین و وقتشه !!! ما اصلا باورمون نمی شد !! یعنی پسرمون داره می آمد پیش ما ؟...
1 ارديبهشت 1392
13215 0 22 ادامه مطلب

سلام به پسر بابا , آقا بهنود گل

بالاخره انتظارمان به سر رسید و گل مامان و بابا پاش رو به دنیای ما گذاشت سلام سلام پسرم سلام بهنود بابا خیلی خوش اومدی پسر وقتی شما تو دل مامان بودی ... من و مامان فکر می کردیم عاشقت شده بودیم ولی در اشتباه بودیم چون هنوز این لحظه ها رو درک نکرده بودیم هنوز درک نکرده بودیم عشق به فرزند ، به جگر گوشت ، یعنی چی هنوز نشده بود بخاطر کسی شب تا صبح باعشق ولذت بیدار باشیم هنوز نشده بود با دو دقیقه دور شدن از کسی  دلتنگش بشیم تا حالا کسی وجود نداشت که از دیدنش اینقدر لذت ببریم پس من و مامان تازه فهمیدیم که عاشقت شدیم و تو باباجون ... یه چیزه دیگه ای لااقل برای من و مامان   &...
29 دی 1390
1