پسره مامان ضايع كن!
پسری ام ! بعضی روزا خیلی خیلی شیطون میشی و لنگ و لگدیه که نثار مامان میکنی! یه طوریه که گاهی شکمم از حالت تقارن بیرون میاد و کلی میترسم ...(هفته ي 30) این وقتاست که به بابایی میگم بدو بیا و ببین داره چیکار میکنه ! بابا مصطفی بیچاره از اون طرف خونه دوان دوان با لبخند حاکی از شوقش میاد و دستشو میذاره رو شکمم تا شیطونیاتو ببینه! کم کم خندش تبدیل میشه به تبسم .... یکم بعدش تفکر ..... کم کم خسته میشه و میره سر درس و مشقاش! آخه پسمل چرا وقتی بابایی میاد تکون نمیخوری؟؟؟ کافیه بابايي از شعاع یه متری ت دور شه ! اون موقع شروع میکني به ادامه ی هنرمنديات! البته خودم که فکر میکنم بخاطر آرامش دستای باباییه که تو هم آر...
نویسنده :
مامان مريم
13:59